۱۳۸۹ دی ۱۴, سه‌شنبه

جنبش کارگری ایران: وضعیت کلی و گرایش های رایج

دور جدیدی از بحث و جدل بر سر خصوصیات و نقش جنبش کارگری ایران در میان عناصر و گروه هایی که چپ و سوسیالیست خوانده می شوند، آغاز شده است. در این جدل، عملکرد کمیته های گوناگون و نیز تشکل های مستقل سندیکایی زیر ذره بین قرار گرفته است. اگر چند سال پیش، گروه ها و یا عناصر چپ اختلاف نظرهای شان با نحوه عمل تشکل های موجود و سیاست رهبران شان را مسکوت می گذاشتند و دهان را فقط برای تحسین و ستایش از آن ها باز می کردند، حالا شمشیر انتقاد را بیرحمانه بالای سر می چرخانند. چه عواملی باعث این تغییر رویه شده است؟ چه روحیه و انگیزه ای پشت جدل های امروز قرار دارد؟ مهم تر اینکه، مبارزه نظری و سیاسی کنونی باید چه سمت و سویی اتخاذ کند و به چه پرسش هایی پاسخ بگوید تا گرهی از کار باز کند و در خدمت به پیشروی و تکامل جنبش طبقه کارگر قرار بگیرد؟
آنچه پیش رو دارید سومین بخش از مجموعه ای است که به شکل فشرده به پرسش های بالا می پردازد. تلاش ما اینست که هر بخش در عین پیوستگی با بخش های دیگر، تا حدی خصلت مستقل هم داشته باشد. بر همین مبنا از همه رفقا و دوستان علاقمند به اظهار نظر و مطرح کردن دیدگاه های نقادانه خود در مورد این مجموعه دعوت می کنیم که منتظر انتشار همه بخش ها نشوند و نظرات خود را بر سر هر بخش در دسترس ما قرار دهند.

بخش سوم:
تشکل یابی، سازماندهی و خط سیاسی

مدت هاست که در زمینه سازماندهی کارگران شاهد گرایش های متضاد در میان گروه ها و عناصر مختلف مرتبط با جنبش کارگری هستیم. به این معنا که هر یک شکلی از سازمان را بر شکل های دیگر ترجیح می دهند. این ترجیح دادن، پیش از آنکه برخاسته از یک تحلیل مشخص از شرایط مشخص و قرار دادن هر شکل از سازماندهی بر بستر یک نقشه عمومی و درازمدت باشد، بازتاب گرایش و بینش سیاسی این نیروهاست. مثلا اغلب اوقات که با دعوت به سندیکا سازی روبرو می شویم، در این دعوت رد پای گرایشی را می بینیم که انقلاب را امری ناممکن یا بعید تلقی می کند. یا زمانی که صحبت از تشکیل شورای کارگری به میان می آید بیشتر اوقات با یک درک ساده و خودانگیخته از «انقلاب کارگری» مواجهیم که اساسا قرار است مستقل از استراتژی و نقشه یک حزب پیشاهنگ انقلابی به وقوع بپیوندد. جنبش کارگری ایران در دهه 1380 شاهد دو فعالیت سندیکایی عمده (اتوبوسرانی و هفت تپه) بوده است. در اینجا ما آگاهانه از عبارت «فعالیت سندیکایی» به جای «تشکل سندیکایی» استفاده کرده ایم، چرا که در هیچیک از این موارد با یک سندیکا به معنای یک تشکل نسبتا توده ای و پایدار روبرو نبوده ایم. سازماندهی یا به انجام رساندن موفق یک اعتصاب به نام سندیکا، جمع آوری امضاء از هزاران کارگر در حمایت از یک سندیکا، صدور بیانیه و اطلاعیه از سوی هیئت موسس یا هیئت رئیسه سندیکا، و حتی برگزاری انتخابات در درون اینگونه هیئت ها، هنوز به معنی وجود یک تشکل سندیکایی نیست. شرط وجود چنین تشکلی، وجود ارتباط ارگانیک با توده کارگرانی است که خود را عضو آن تشکل می دانند و در اتخاذ مواضع، تصمیم گیری ها و سازماندهی شکل های مختلف مبارزات آن سهیم هستند. تجدید حیات سندیکای کارگران اتوبوسرانی تهران و اعلام تشکیل سندیکای هفت تپه، هر دو با اتکاء به یک فضای اعتراضی و حرکت حق طلبانه کارگری انجام گرفت. بدون شک، ابراز پیوستگی و همبستگی کارگران با این دو تشکل یک دستاورد مهم در چارچوب جنبش خودانگیخته کارگری ایران محسوب می شد. اما به رسمیت شناختن این دستاورد یک چیز است و غافل شدن از شرایط مشخص و از نظر دور داشتن سایر شکل های سازماندهی و روش های مبارزاتی برای پیشبرد جنبش کارگری، چیزی دیگر. این واقعیتی است که در شرایط استبداد و سرکوب، حفظ یک تشکیلات مبارزه جوی مستقل توده ای و علنی به صورت پایدار، اگر نگوییم ناممکن اما بسیار دشوار است. البته عواملی نظیر سابقه تاریخی و فضای سیاسی و اجتماعی در مناطق گوناگون یک کشور می تواند در میزان این پایداری نقش بازی کند. مثلا چندین و چند دهه است که در بسیاری از کشورهای قاره آمریکا، وجود «اتحادیه کارگری» یک تابو محسوب نمی شود. و بر همین بستر، امکان شکل گیری و ظهور تشکل های مستقل (نسبتا توده ای و نسبتا علنی) در مقاطعی وجود دارد. حتی در بعضی مناطق یک کشور اگر جنبش مقاومت توده ای به سطوح بالاتری برسد و مثلا به شکل مسلحانه جریان یابد، تناسب قوا آنچنان دستخوش تغییر خواهد شد که ایجاد یک تشکیلات سندیکایی توده ای پایدار چندان دور از ذهن نخواهد بود.
اما در جامعه ای که تحت استبداد خشن مذهبی قرار دارد چه؟ آیا مقاومت و اعتراض روزمره اما پراکنده و خودانگیخته کارگران قابل سازماندهی نیست؟ آیا فعالان جنبش کارگری در شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و یا در مجتمع نیشکر هفت تپه، اشتباه کردند که توده کارگران را به حمایت از تشکیلات سندیکایی مستقل کارگری دعوت کردند؟ بدون شک خیر. خواست سازمان یابی و ایجاد یک تشکیلات برای پیشبرد موثر و قدرتمند مبارزه، در بین کارگرانی که درگیر یک اعتراض و مقاومت متحدانه شده اند، به طور خودانگیخته ایجاد می شود. این همان چیزی است که در آثار مارکسیستی نامش را «آگاهی تریدیونیونی» می گذارند. توقع و انتظار کارگرانی که علیه اجحافات و مصائب سرمایه داری به مبارزه برخاسته اند از کسانی که در صف اول این مبارزه قرار دارند و آگاهی و توانایی بیشتری از خود بروز می دهند اینست که راه پیروزمندی (حتی در سطح همان اهداف حق طلبانه تریدیونیونی) در برابرشان قرار دهد.  اینجاست که به ناگزیر مساله بینش و سیاست و دورنما به میان می آید. اگر هدف فعالان آگاه، سازماندهی انقلاب اجتماعی باشد به مقاومت و اعتراض حق طلبانه و خودانگیخته کارگران، مثلا به اعتصابات و تحصن های جاری، به مثابه «مدرسه جنگ» نگاه می کنند. یعنی اصولا باید خیال «جنگ» در اذهان انقلابی وجود داشته باشد تا کسانی به فکر سازماندهی اش بیفتند! طبیعی است که اگر یک فرد فعال و حاضر در جنبش خودانگیخته کارگری، انقلاب اجتماعی را ناممکن، بعید یا حتی نامطلوب بداند، آن وقت «مدرسه جنگ» برایش مطرح نخواهد بود بلکه به مبارزه جاری بیشتر به عنوان «اهرم فشار» به قصد انجام این یا آن رفرم رفاهی ــ اقتصادی خواهد نگریست. پیوستگی و همبستگی کارگری نیز که در سطوح گوناگونی از تشکل مستقل نطفه می بندد و پرورش می یابد، بر اساس این دو هدف و دورنمای متفاوت (انقلابی یا رفرمیستی)، دو ماهیت و چارچوب کاملا متفاوت پیدا خواهد کرد.
آنچه امروز در حیطه فعالیت سندیکایی می بینیم از یک طرف بازتاب مقاومت محقانه توده های کارگر در برابر حمله لجام گسیخته دولت سرمایه داری به سطح معیشت و دستمزد و امنیت کاری است و از طرف دیگر بیان رفرمیسم و اکونومیسم فعالانی که خود را چپ و مدافع منافع طبقه کارگر می دانند. سیاست و روش این فعالان اساسا با قانونی گرایی و علنی گرایی مشخص می شود. میان این سیاست و روش، با واقعیت استبداد و سرکوب خشن حاکم، یک تضاد واقعی وجود دارد. اینکه کارگران یک بخش یا رشته اقتصادی تا چه حد از وضع ناراضی باشند، یا تا چه اندازه از خود فداکاری و استقامت مبارزاتی نشان دهند، وجود این تضاد واقعی را زیر سوال نمی برد. این را هم در مورد کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران دیدیم و هم در مورد کارگران نیشکر هفت تپه. سندیکای کارگری با لیست علنی مسئولان و فعالان و اعضاء هر لحظه در معرض حمله ارتجاع حاکم قرار دارد و با خطر برچیده شدن روبروست. حتی تایید اولیه سندیکا یا هر تشکل مستقل علنی دیگر توسط کارگران نمی تواند تضمینی باشد برای ادامه کار آن تشکل. جمع آوری هزاران امضاء در ابتدای کار، به خودی خود نمی تواند جلوی پا پس کشیدن ها و ساکت ماندن بسیاری از اعضاء سندیکا به هنگام دستگیری و سرکوب نمایندگان کارگران و مسئولان تشکل مستقل را بگیرد. تجارب تاریخی در کشورهای مختلفی که با مساله سرکوب عریان و استبداد خشن روبرو بوده اند نشان می دهد که شکل های محدودتر و عمدتا مخفی تشکل های کارگری در مراکز کار و زندگی طبقه کارگر کارایی و تاثیر و ماندگاری به مراتب بیشتری از شکل های علنی و گسترده دارد. در اینجا حرف ما از هسته های مخفی حزبی که منجمله شامل عناصر انقلابی با خاستگاه کارگری باشد نیست. بلکه داریم از تشکل های سازماندهی مبارزه کارگری که بسته به شرایط می تواند شکل اعتصاب، تحصن، راهپیمایی، تسخیر کارخانه و ادارات و... به خود بگیرد، صحبت می کنیم. این تشکل می تواند کمیته مخفی باشد که با افشاگری های به موقع خود سیاست ها و اهداف دولت و مقامات شرکت یا بنگاه، بر ملا کردن جنایات حکومت و سرکوب مردم ستمدیده، و تبلیغ مقاومت ها و مبارزات دور ونزدیک، آگاهی توده ها را افزایش می دهد و در مواقع مناسب آنان را حول شعارهای معین به این یا آن شکل از مبارزه متحدانه فرا می خواند. افراد تشکیل دهنده این کمیته ممکنست از نظر سیاسی و ایدئولوژیک هم نظر باشند؛ برای مثال ممکنست همگی از کمونیست های انقلابی باشند. اما این هم کاملا محتمل است که چنین کمیته ای ظرف اتحاد عمل چند پیشرو جنبش کارگری باشد که نبض محیط کار را در دست دارند، تماس ها و ارتباطات محکمی با کارگران دارند و از اعتماد مبارزاتی آنان بهره مندند، و قوه ابتکار و توانایی خوبی در ترسیم شیوه های مبارزه و تعیین شعارهای موثر دارند. حتی اگر کسانی به دنبال همبستگی و پیوستگی کارگران به طور مجرد می گردند، یا هدف نهایی خود را انجام بهبود و اصلاح در وضع زندگی و کار آنان قرار داده اند، و اصلا در پی منحرف کردن مبارزات خودانگیخته کارگری به سوی هدف انقلاب اجتماعی نیستند، باید بدانند که تشکیل چنان کمیته هایی و اتخاذ چنین روش های محکم و پایداری، بیشتر می تواند به هدفشان خدمت کند تا تشکل های بی در و پیکر و روش های ساده انگارانه؛ آن هم در برابر دشمن هاری که به هیچ وجه ساده اندیش نیست.

با درود.


این هفته به معرفی کتابی  بنام طبقه و کار در ایران می پردازیم.
                          --------------------------    
طبقه و كار در ايران    
            نويسنده:
سهراب بهداد - فرهاد نعمانی                     
             مترجم:
محمود متحد
             ناشر:
آگاه
            زبان كتاب: فارسي
             تعداد صفحه: 376
            قیمت : 
56,000  ریال
اندازه كتاب: رقعی - سال انتشار: 1387 - دوره چاپ: 1
مروری بر كتاب
این كتاب درباره دگرگونی ماهیت طبقاتی نیروی كار ایران درسه دهه گذشته است. این سال ها برهه مهمی درتاریخ نوین ایران است. پس از دو دهه توسعه سریع سرمایه داری، كه با افزایش یكباره درآمد نفتی در نیمه اول دهه 1350 شروع شد و سپس با ركودی عمیق پایان گرفت، مردم ما انقلابی را از سر گذراندند، كه به دولت دین سالار جمهوری اسلامی ایران انجامید.
دولت اسلامی به نام استقرار نظام اقتصادی اسلامی، اقتصاد سرمایه داری تحت سلطه امپریالیسم که بند نافش به نفت بسته بود را پی گرفت و وابستگی به نظام جهانی امپریالیستی را به شکل شدیدتر و متنوع تر حفظ کرد. ادعای دولت اسلامی این بود كه طاغوتیان را ریشه كن و حاكمیت مستضعفان را كه سرانجام «وارث زمین خواهند بود» برقرار خواهد كرد. امروز حاکمیت بلامنازع میلیاردهای پاسدار ــ آخوند در قالب های دولتی و خصوصی به روشنی نشان می دهد که این ادعا با واقعیت منطبق بود یا نه.

فهرست  طبقه و انقلاب
 چارچوبی نظری برای تحلیل طبقات اجتماعی
 بحران اقتصادی پساانقلابی
 رشد جمعیت و عرضه كار
 انقلاب و آرایش مجدد طبقات
 حاشیه ای شدن كار زنان
 شیوه های تولید و طبقات
 و...
فرهاد رحيم خانی: کتابهای بسياری تاکنون درباره پيامدهای سياسی و اجتماعی انقلاب سال 1357 نوشته شده اما سؤال اساسی و محوری که در اين باره مورد باقی مانده اين است که اين رويداد سياسی چه تأثيری بر آرايش نيروهای طبقاتی جامعه ايران داشته است.به ديگر سخن، اين رويداد سياسی، نظم موجود در مناسبات و روابط ميان طبقات اجتماعی را به نفع کدام طبقه و به زيان کدام گروه اجتماعی برهم زده است. سهراب بهداد و فرهاد نعمانی در کتاب طبقه و کار در ايران به بررسی و تحليل پيامدهای انقلاب بر حوزه روابط اقتصادی٬ اجتماعی و بويژه تغييرات درچيدمان طبقاتی جامعه ايران در دهه های اول و دوم پس از انقلاب پرداخته اند. اين دو استاد اقتصاد که سالهای پيش از انقلاب در دانشگاه تهران مشغول به تدريس بوده و اکنون در آمريکا و فرانسه تدريس می کنند٬ در کتاب خود با ارائه تعريفی تئوريک از مفهوم طبقه در جامعه ايران به شکلی آماری وضعيت و ساختار طبقاتی را توضيح داده اند.
نويسندگان کتاب کوشيده اند تا به صورت آماری چگونگی شکل گيری دو روند غير هم جهت در عرصه اقتصاد و مناسبات اجتماعی در ايران پس ازانقلاب يعنی دوران رهبری دهساله خمينی و دوره رياست جمهوری هشت ساله هاشمی رفسنجانی را نشان دهند.

دوران درون تابی
سهراب بهداد و فرهاد نعمانی با اشاره به شعارهای اول انقلاب و آرمان ايجاد اقتصاد اسلامی٬ تلاش برای برقراری حکومت مستضعفان را نقطه عزيمت وضعيت جديد می شمارند.
به عبارت ديگر، دهه اول پس از انقلاب با آنچه نويسندگان کتاب از آن به عنوان فرايند "درون تابی" نام می برند آغاز می شود، حرکتی حلزونی به سمت درون اندام .
ايجاد وقفه در مناسبات سرمايه داری نقطه عزيمتی برای تقليل برخی طبقات اجتماعی و فربه کردن ديگر گروهها بدل می شود، روندی که به فرار سرمايه و کوچک شدن طبقه کارگر در شهرها و دهقانگرايی در مقابل مدرن گرايی در کشاورزی و روستا می انجامد و از طرف ديگر توليد کالاهای خرد گسترش می يابد.
نويسندگان کتاب نشان می دهند که در سال ۱۳۵۵ طبقه کارگر٬ به عنوان بزرگترين گروه اجتماعی، چهل درصد نيروی اشتغال کشور را تشکيل می داده است، در حالی که پس از انقلاب و در سال ۱۳۶۵ اين رقم به ۲۴ درصد نيروی کار درحال اشتغال کشور بدل می گردد و در همين مدت بخش سرمايه داری خصوصی نيز سی و سه درصد کوچکتر می شود.
کتاب با نگاهی متفاوت به تعريف طبقه متوسط پرداخته و آن را به دو بخش دولتی و خصوصی تقسيم کرده و سپس به طور مشخص به ارزيابی جايگاه و نسبت آن با طبقات ديگر پرداحته است.
در دوران خمينی طبقه متوسط در بخش خصوصی با کاهشی شديد مواجه می شود در حالی که بخش دولتی اين طبقه با رشد روبرو می شود.
اين اتفاق بيشتر در بخشهای خدمات پزشکی و آموزشی رخ می دهد و دولت با باز کردن درها به روی نيروهای سياسی حامی خود، با رشد يک ميليون نفری در بدنه خود مواجه می شود.
پس از دو دهه ای که پيش از انقلاب صرف مدرنيزاسيون و تجدد شده بود، روابط سرمايه داری در پس از انقلاب در وضعيتی شکننده قرار می گيرد.
هنگامی که سرمايه موجوديت خود را در خطر می ديد عملاً به سمت نقدينگی فرار کرد و ميدان را به نفع گروههای ديگر اجتماعی خالی کرد.
از آنجا که رشد طبقه کارگر نسبت مستقيم با گسترش سرمايه دارد تقليل و کوچک شدن آن در سال ۱۳۶۵ قابل توضيح است.
در سال ۱۳۶۵ سرمايه داری سنتی در بخش کشاورزی با رشد هشتادوچهار درصدی مواجه شد و کشاورزان به يک سوم کل جامعه سرمايه داران ايران تبديل شدند.
بخشی از طبقه متوسط شهرنشين که به خرده بورژوا شهرت دارد با گرفتن جايگاه طبقه کارگر در پيش از انقلاب به بزرگترين گروه اجتماعی پس از انقلاب بدل شد که مجموع اين تحولات، صورتبندی جديدی از منازعات طبقاتی در ايران به دست می دهد، منازعاتی که به عرصه سياسی ايران سرايت کرد و رد پای آن را می توان درشکافهای سياسی و اقتصادی ديد.
به ديگر سخن آنچه در دهه اول انقلاب رخ می دهد اين است: خرده بورژوازی و اقشاری که در چرخه توليد خرده کالايی هستند از وضعيت جديد سود برده و بقای خود را در گرو حفظ وضعيت موجود می بينند.
زنان و سهم مشارکت در بازار کار
کتاب با مروری جامع بر آثار موجود درباره پيامدهای انقلاب بر نقش اجتماعی زنان، اين موضوع را در چارچوب مسائل طبقاتی تحليل کرده است.
نويسندگان کوشيده اند تا نشان دهند تحولات سياسی پس از انقلاب موقعيت اشتغال زنان دربازار کار را دستخوش تغيير کرده است.
در دهه اول پس از انقلاب، حضور زنان در بازار کار شهر و روستا رو به افول می گذارد.
در سال ۱۳۵۵ زنان سهمی سيزده درصدی از بازار اشتغال ايران به خود اختصاص داده بودند ولی در سال ۱۳۶۵ اين رقم نزديک به سه در صد کاهش می يابد در حالی که طی اين ده سال بازار کار ايران با رشدی ۲۵ درصدی مواجه بوده است.

دوران برون تابی
پس از مرگ خمينی و روی کار آمدن اکبر هاشمی رفسنجانی رويکرد ديگری آغاز می شود که نويسندگان کتاب از آن به عنوان دوران "برون تابی" ياد می کنند، دورانی که در آن تلاش می شود از سياستهای دهه اول انقلاب عقب نشينی کرده، به بسط مناسبات سرمايه داری در ايران بپردازند.
هر چند دولت در اين دوران به رشد و گسترش خود ادامه می هد اما همزمان به برداشتن موانع از مسير بخش خصوصی ادامه می دهد.
در اين دوره طبقه کارگر و سرمايه دار رشد می کنند، سياستهای دوران هاشمی رفسنجانی که به دوران سازندگی شهرت يافت خشم و غضب گروههای ذينفعی که از دوره اول انقلاب متنفع می شدند را بر می انگيزد.
توليد خرده کالايی٬ اقشار سنتی و خرده بورژوازی در وضعيت جديد مورد تهاجم و تهديد واقع می شوند.
سياستهای دولت هاشمی رفسنجانی در نهايت بر اثر موج مخالفت اين گروهها در سال ۱۳۷۳ متوقف شد.
آنچه می توان از کتاب استنباط کرد اين است که اين منازعه ميان گروههای اجتماعی در دولت محمد خاتمی که خود را ادامه دهنده سياستهای اقتصادی دولت هاشمی رفسنجانی می دانست نيز ادامه يافت و همچنين می توان گفت شعارهای دولت محمود احمدی نژاد نيز معطوف به درک همين شکاف اجتماعی در ايران است و می کوشد با طرح شعارها و رويکردها حمايت اين گروهها را در برابر اقشار ديگر به دست بياورد.

  تا هفته ای دیگر...
جمعی از فعالین کارگری(جافک)
دی ماه 1389
jafk1384.blogspot.com